مسافرت عید
سلام مهرسام جون
خیلی وقته این جا سر نزده بودم و یه عالمه مطب وعکس هست واسه گذاشتن ولی مامان جون وقتشو ندارم یعنی شما اجازه نمیدی یکم پیش اومدی کامپیوترو خاموش کردی و رفتی دیگه هر جایی که دوست داشته باشی میری توی روروئکم واینمیسی خیلی شیطون شدی ماشالا حالا مختصری از اتفاقاتی ک از عید تا حالا افتادو میگم روز پنجم عید مهرانا دختر عمه مینا به دنیا اومد ولی ما نبودیم وبادایی حسین بابایی رفته بودیم مسافرت ب کرمانشاه و همدان ک خیلی خوش گذشت ووقتی مااز مسافرت برگشتیم زری مامان اینا رفتن مکه که کلی هم سوغاتی برای شما اوردن ماهم سیزده بدر با مامان جون اینا رفتیم ک کل فامیل جمع بودن فوق العاده بود خیلی خوش گذشت دیگه اتفاق خاصی نیوفتاده برات تعریف کنم همش شیرین کاریای شمابوده و هست منو بابایی هم همش از دست شما غش میکنیم از خنده و کارای شمارو بهم نشون میدیم دیگه (اده)شده ورد زبونت همش راه میری و میگی اده نمیدونم منظورت چیه دقیقا تنبل خان رفتی توی نه ماه ولی هنوز دندون در نیاوردی از همه جا میگیری و بلند میشی شیرین کاریات خیلی زیاده نمیتونم همشو بنویسم ولی اینو بگم اینقد شیرین و با مزه ای ک همه عاشقتن حالا یه چندتا عکس برات میزارم